نویسنده‌: حمــزه خان‌بیگـــی*

چکیده
گفتگو پیرامون «سنّت» و سیر تاریخی آن، خواه نا خواه موضوع «تدوین حدیث» را به میان می‌آورد. پیش از این باید اشاره‌ای کنیم که«سنّت» نیز مانند «قرآن»، علاوه بر اینکه در حافظه‌ی دانشمند و کاردان محفوظ مانده بود، به صورت مکتوب در مصاحف و کتب مخصوصی نیز جمع‌آوری می‌شد. و توجه مفرطی که مسلمین در قرن اول ا سلام به حفظ و یادداشت ذهنی احادیث از خود نشان می‌دادند، هرگز آنان را از پی بردن به اهمیت نوشتن احادیث و دست یازیدن به آن باز نداشت. در این مقاله تلاش بر این است در این مورد مطالب و حقایق سودمندی جهت تبیین موضوع بیان نماییم.
مدارک و دلایل روشنی که در دست ماست، تنه‌ی این اشکال را کاملاً سست و لرزان نشان می‌دهد. در پرتو این دلایل، آغاز مسیر کتابت و تدوین حدیث را، در زمان پیامبر -صلی الله علیه وسلم- می‌بینیم که در طول قرون به تدریج مترقی‌تر و منظم‌تر شده است.
یکی دیگر از دستاویزهای منکرین مبنی بر غیر قابل اعتماد پنداشتن احادیث این است که، تدوین احادیث در قرن سوم صورت گرفته است و تا آن موقع برای منافقین و دروغ پردازان به اندازه‌ی کافی فرصت حدیث سازی وجود داشته و مسلماً تا شروع تدوین، مجموعه‌ی بزرگ «سنّت»آمیخته با هزاران احادیث ساختگی شده بود، و با این وضع اعتماد به حدیث روی هم رفته از احتیاط به دور است!
از مفهوم کلی این شبهه، کاملاً آشکار می‌گردد که منکرین، نوشتن را تنها راه حفاظت «سنّت» قلمداد کرده و فقدان این پدیده را در اوایل اسلام (به زعم خویش)، یکی از کاستی‌های مهلک شمرده‌اند که نتیجتاً به بی‌اعتباری ذخیره‌ی مهم «سنّت» انجامیده است. به هر حال یافتن جواب برای این اشکال، از عواملی است که پرداختن به تاریخچه‌ی تدوین حدیث را برای ما مهم و جالب می‌سازد.
کلمات کلیدی: حدیث، تدوین، سنّت، کتابت

سیری بر تدوین حدیث در عصر رسالت
مقدمه
موضوع مقاله حاضر، «تاریخ تدوین حدیث» است البته بیشتر از دیدگاه اهل سنّت مورد بررسی قرار گرفته است. و چون تاریخ هر امری ـ اعم از جاندار و بی‌جان ـ یادآور تحولاتی است که در مسیر رشد و تکامل آن امر و گامی‌در سیر قهقرایی آن، مراحلی از صعود و نزول و فراز و نشیب‌ها را نشان می‌دهد، و حدیث هم به معنی «اقوال و افعال و اخلاق و تأییدهای پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-» امری است کامل و ثابت و لایتغیر، بنابراین «تاریخ حدیث» به معنی بررسی تحولات و مشاهده‌ی فراز و نشیب‌هایی است، که در ضبط احادیث در سینه‌ها و ثبت آنها در صحیفه‌ها، و همچنین اثبات استناد آنها به پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- و جدا کردن صحیح و غیر صحیح آن استنادها به وقوع پیوسته‌اند، و به اقتضای دلایلی، در زمان اصحاب و تابعین و اتباع تابعین و در تمام ادوار تاریخ اسلامی، همواره نسبت به حفظ و حراست احادیث، و مشخص کردن صحیح آنها از طریق ضبط و ثبت آنها و توجه به سلسله‌ی اسناد روایت آنها، اهتمام کامل به عمل آمده است.
همین اهمیت بیش از اندازه‌ی احادیث پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- در شکل‌گیری احکام دین مبین اسلام، موجب پیدایش دو اثر بسیار مهم گردید:
الف) اثر منفی.
ب) اثر مثبت.
اثر منفی همان تلاش بدون وقفه‌ی دشمنان دین در راه جعل احادیث و انتشار آنها در جوامع اسلامی‌بود.
زیرا دشمنان اسلام بعد از شکست در صحنه‌های جنگی، به مبارزات فرهنگی و سعی در مخدوش کردن ایدئولوژی و منابع احکام اسلامی ‌روی آوردند و از آنجایی که اعجاز آیه‌های قرآن به طور قطع مانع جعل آیه‌های قرآن بوده است چاره‌ی کار خود را منحصر در این دیدند، که به وسیله‌ی افراد متظاهر و زاهدنما و مزدور برای تفسیر نادرست آیه‌ها و برای حق نشان دادن اباطیل و مطالب متضاد با نصوص صریح آیه‌ها و احادیث صحیح، احادیث را جعل کنند و از این راه‌ایه‌های قرآن را از واقع‌گویی منصرف نمایند و عقاید اسلامی‌را غیر معقول و احکام دین مبین اسلام را متضاد و متناقض نشان دهند و در نتیجه جوامع غیر اسلامی ‌را از دین اسلام متنفر و جوامع اسلامی‌را نیز در مواردی دچار شک و تردید و سردرگمی ‌و احیاناً دچار جدال و اختلافات و جنگ‌های مذهبی نمایند.
تحولاتی که در راه مسیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث و تصحیح روایت‌ها ظاهر گشته و فراز و نشیب و صحنه‌هایی را نشان می‌دهد که در آنها علمای ژرف‌اندیش و دلسوز اسلام در راه حفظ و حراست احادیث و تصحیح روایت‌ها از هیچ‌گونه فداکاری و جانبازی دریغ نمی‌کنند، و در گوشه‌ی آن صحنه‌ها جاهلان سطحی‌نگر نیز به علت اعتراف به جعل چهار هزار حدیث به چوبه‌ی اعدام آویخته می‌شوند. و افراد دیگری که نه با سوء قصد بلکه برای ترغیب و ترهیب، احادیث را جعل کرده تکذیب می‌گردند، همان تحولات را «تاریخ حدیث» می‌نامند و مطالعه و آگاهی از مطالب تاریخ حدیث از جهتی بسیار مسرت‌بخش و غبطه‌انگیز است که در این راه طولانی و در تمام صحنه‌ها حق بر باطل غلبه کرده و دانشمندان ژرف‌نگر و حق‌گرا، در حالی سیر تکاملی ثبت و ضبط احادیث صحیح را در صحنه‌هایی پیش برده‌اند، که در کنار آن صحنه‌ها جاهلان از خدا بی‌خبر به کیفر جعل احادیث بر بالای چوب اعدام دیده می‌شوند و جاهلان از خدا باخبر اما ساده‌لوح و شیطان‌زده و کوتاه‌نظر به جرم جعل احادیثی برای ترغیب به نیکوکاری و ترهیب از بدکاری کاملاً خجل و سر به زیر مشاهده می‌گردند، و از جهتی مطالعه‌کنندگان تاریخ حدیث با دست پر برمی‌گردند زیرا تجارب بسیار مفیدی را به دست آورده‌اند که آنان نیز در عصر خود متناسب با شرایط روز به حفظ و انتشار احادیث صحیح می‌پردازند، و آگاهی از مطالب تاریخ حدیث از طرفی ـ و از همه مهمتر ـ دستگاه بسیار دقیق «دستگاه حدیث‌سنج = علم‌الحدیث درایتی» را در اختیار خود خواهند داشت که با استفاده از آن نه تنها حدیث صحیح و روایات نادرست را از هم جدا می‌کنند، بلکه درجات صحت هر حدیثی را نیز ـ از چند درصد تا صد درصد ـ معلوم می‌کنند مثلاً طبق سنجش آن دستگاه همان‌گونه که روایت مطلبی که با عبارت «و قد روی» بازگو می‌شود و معلوم نیست چه کسی از چه کسی روایت کرده، در درجه صفر صحت و هیچ بهره‌ای از صحت مطلوب در حدیث صحیح ندارد، همچنین احادیثی که تنها طبرانی یا ابن ماجه یا نسائی در مجتبی یا در سنن کبری روایت کرده‌اند، با احادیثی که تنها ابوداود یا بخاری و یا مسلم یا متفقاًَ روایت کرده‌اند درجات صحت آنها کاملاً متفاوت است و دانشمندان به هنگام استنباط احکام از تفاوت درجات صحت آنها کاملاً استفاده می‌کنند. به هر حال برای یافتن جواب بسیاری واشکالات، از عواملی است که پرداختن به تاریخچه‌ی تدوین حدیث را برای ما مهم و جالب می‌سازد.

آیا احادیث در قرن سوم تدوین یافته‌اند؟
سوال فوق ریشه در یکی اشکالات بزرگ منکرین سنّت دارد. یکی دیگر از دستاویزهای منکرین مبنی بر غیر قابل اعتماد پنداشتن احادیث، این است که، تدوین احادیث در قرن سوم صورت گرفته است و تا آن موقع برای منافقین و دروغ پردازان به اندازه‌ی کافی فرصت حدیث سازی وجود داشته و مسلماً تا شروع تدوین، مجموعه‌ی بزرگ«سنّت» آمیخته با هزاران احادیث ساختگی شده بود، و با این وضع اعتماد به حدیث روی هم رفته از احتیاط به دور است!
از مفهوم کلی این شبهه، کاملاً آشکار می‌گردد که منکرین، نوشتن را تنها راه حفاظت «سنّت» قلمداد کرده و فقدان این پدیده را در اوایل اسلام«به زعم خویش»، یکی از کاستی‌های مهلک شمرده‌اند که نتیجتاً به بی اعتباری ذخیره‌ی مهم «سنّت» انجامیده است. و یافتن جوابی برای این اشکال، انگیزه‌ای برای پرداختن به تاریخچه‌ی تدوین حدیث خصوصا در عصر نبوت است.
مدارک و دلایل روشنی که در دست ماست، تنه‌ی این اشکال را کاملاً سست و لرزان نشان می‌دهد. در پرتو این دلایل، آغاز مسیر کتابت و تدوین حدیث را، در زمان پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- می‌بینیم که در طول قرون به تدریج مترقی‌تر و منظم‌تر شده است.

دلایل اهتمام به حفظ وحراست از احادیث نبوی
به مقتضای دلایل زیر، در زمان اصحاب و تابعین و اتباع تابعین و در تمام ادوار تاریخ اسلامی، همواره نسبت به حفظ و حراست احادیث، و مشخص کردن صحیح آنها از طریق ضبط و ثبت آنها و توجه به سلسله‌ی اسناد روایت آنها، اهتمام کامل به عمل آمده است.
اول: اطاعت از دستور صریح پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- که فرمان‌های مؤکدی را در جهت حفظ و صیانت احادیث و انتشار آنها صادر فرموده است.
دوم: حالت خاص حق‌گرایی و حق‌خواهی در روح ونهاد مسلمانان، و اینکه هر مطلبی را تنها به خاطر حق بودنش بپذیرند، نه به خاطر عناوین مقدسی که دارد، زیرا عادت پیروان ادیان قبل از اسلام بر این بوده به مجرد اینکه مطلبی را با نام و عنوان مقدسی می‌شنیدند: «مثلاً خداوند متعال-جلّ جلاله- چنین فرموده و یا ابراهیم و موسی و عیسی پیامبران بزرگ خدا علیهم السلام چنین دستور داده‌اند» بدون مشاهده‌ی دلیلی بر صحت و حقانیت آن و تنها از حیث مقدس بودن عنوان آن، آن را می‌پذیرفتند و در اعماق دل خویش جا می‌دادند اما بعد از نزول قرآن کریم، با توجه به‌ایه‌ی:
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ (فاطر / 24) «ما تو را بحق (براى بشارت و انذار) فرستادیم»‏
و با توجه به‌اینکه بیش از دویست و چهل بار کلمه‌ی حق در آیه‌های قرآن بیان گردید، در رد و قبول مطالب تحول عظیمی‌به وجود آمد و مسلمانان پیرو قرآن تا آن اندازه حق‌گرا و حق‌خواه گردیدند که هرگز مطلبی را به مجرد اینکه با نام و عنوان مقدسی ذکر گردیده از کسی قبول نمی‌کردند، و بلکه تنها زمانی مطلب را قبول می‌کردند که با برهان خاص خود:
قُلْ‌هاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (نمل / 64)
«بگو اگر راست مى‏گویید برهان و دلیلتان را بیاورید»
صدق و حقانیت آن ثابت می‌گردید، مثلاً هر گاه کسی می‌گفت: خداوند متعال-جلّ جلاله- چنین فرموده ـ و مطلبی را بر زبان می‌راند ـ تنها زمانی آن مطلب را قبول می‌کردند که مدلول یکی از آیه‌های قرآن می‌بود و حقانیت قطعی همه‌ی آیه‌های قرآن نیز از راه اعجاز آنها برای همگان ثابت شده بود، هر گاه کسی می‌گفت: پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- چنین فرموده است ـ و مطلبی را ذکر می‌کرد ـ تنها زمانی آن مطلب را از او قبول می‌کردند که یک نفر کارشناس احادیث یعنی «مُحدّث» با یک سلسله‌ی متصل از رجال صادق و پاک‌سیرت و دارای حافظه عالی، ضبط و ثبت و استناد آن مطلب را به پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- معلوم می‌کرد، و دانشمندان اسلامی، تدریجاً در جهت پیشبرد همین هدف، علمی‌را بنام «علم الحدیث درایتی» وضع نمودند که به شهادت تاریخ ـ تاریخ ادیان و تاریخ اسلام ـ به کارگیری این شیوه در راه حق‌گرایی و معلوم کردن صدق روایت‌ها با وضع چنان علمی، تنهامختص مسلمانان بوده، و در ادیان دیگر هیچ‌گونه سابقه‌ای از این حق‌گرایی مشاهده نشده است.
سوم: با توجه به‌ایه‌های ده‌گانه‌ی کلام الله: «آل‌عمران/ 3و132» و «نساء/59» و «مائده/ 92» و «انفال/ 1 و 20 و 46» و «محمد/ 33» و «مجادله/13» و «تغابن/12» که برخی به:
 أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ (نساء/59) «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا»
و بعضی به:
وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ (انفال/1) «از خدا و پیامبرش اطاعت کنید»
آغاز گردیده‌اند، و خداوند متعال در این ده‌ایه ده بار به طور مؤکد، اطاعت از پیامبرش را متعاقب اطاعت از خود و متصل به آن ذکر کرده است، و بدیهی است اطاعت از پیامبر جز اطاعت از «اقوال و افعال و تأییدهای پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-» که مجموعاً حدیث و سنّت نامیده می‌شوند چیز دیگری نیست.
بنابراین احادیث و سنن منبع دوم احکام دین مبین اسلام هستند «قرآن منبع اول و حدیث و سنّت منبع دوم» است و پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- طبق حدیثی که امام مالک در موطّا آن را روایت کرده است به‌این مطلب اشاره‌ی نزدیک به تصریح کرده است. در حدیث که فرموده:
«تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا کِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِیِّهِ».
یعنی دو چیز را به عنوان ترکه‌ی خود برای شما به جا می‌گذارم، که مادامی‌که آنها را دستاویز خود قرار دهید قطعاً گمراه نخواهید شد و آن دو چیز کتاب خدا و حدیث پیامبر خدا-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- است.
چهارم: به حکم آیه‌ی چهل و چهار از سوره نحل:
وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (نحل / 44)
«قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن‌ سازی که به سوی آنان فرستاده شده است».
پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- موظف است آیه‌های مجمل و عام و مطلق کلام الله را برای مسلمانان تبیین نماید و احکام مندرج در آنها را همراه شروط و قیود لازمه‌ی آنها با افعال و اقوال و تأییدات خود یعنی احادیث و سنن، بیان نماید همان‌گونه که بعد از نزول آیه‌ی:
وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ (بقره/43) «و نماز را بر پا دارید »
فرمود: «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی» ترجمه: آن چنان نماز بخوانید که من نماز می‌خوانم.
با قول و افعال خود تعداد رکعت‌های هر نمازی را و ترکیب رکعت‌ها را از قرائت و قیام و رکوع و اعتدال و سجود و غیره تبیین نمود و بعد از نزول آیه‌ی:
وَآتُوا الزَّکَاةَ (بقره/43) «و زکات را بدهید»
پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- با اقوال خود، اموال مشمول حکم زکات و حدّ نصاب و دوره‌ی وجوب آنها را، و همچنین تبیین شرایط وجوب روز و مبطلات آن و مراسم حج و عمره و اکثر احکام معاملات و مناکحات و دعوی و بیّنات و جنایز و غیره، را بیان کرد.
بنابراین احادیث و سنن «یعنی افعال و اقوال و تأییدات پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-» علاوه بر اینکه خود مرجح و منبع دومی‌برای تبیین احکام دین اسلام است در استفاده‌ی از منبع اول یعنی قرآن نیز اهمیت تام وبه سزایی دارند، و حدیث و سنّت پیامر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- به عنوان دومین مرجع دوم احکام اسلامی‌و بخاطر تبیین مرجع اول احکام اسلامی‌حایز اهمیت فوق‌العاده‌ای می‌باشد.

روایت حدیث در زمان پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-
با توجه به کمال اهمیت حدیث در بنا و بیان احکام دین اسلام، پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- در زمان حیات خویش، در عین اینکه مسلمانان را به حفظ احادیث کاملاً ترغیب می‌کرد و می‌فرمود:
«نضّر الله عبداً سمع مقالتی فوعاها»( سنن ابن ماجه، مقدمه و سنن ترمذی، ج 2، کتاب العلم.)
یعنی: خدا شاد و شادمان کند بنده‌ای را که سخن مرا شنیده و آن را حفظ کرده است.
همچنین مسلمانان را به نشر و تبلیغ آن با عین لفظ و عبارت حدیث تشوق می‌نمود و می‌فرمود:
«نضّر الله امرءأ سمع حدیثا فادّی کما سمعه فربّ مبلّغٍ اوعی من سامع» (الکفایة، خطیب، ص 173، به نقل علوم الحدیث، صبحی صالح، ص 77)
یعنی: خدا شاد و شادمان کند بنده‌ای را که حدیثی را شیند و همان‌گونه که خود شنیده است ـ بدون تغییر لفظ و عبارت آن را به سمع دیگری رسانیده است که بسا تبلیغ‌کننده حافظه‌اش از حافظه‌ی شنونده قوی‌تر باشد.
پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- اکیداً و شدیداً مردم را از جعل احادیث و روایت مطالب نادرست بنام احادیث برحذر می‌داشت و می‌فرمود: «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّء مقعده من النّار» (حدیثی است به اتفاق متواتر و ابن حجر عسقلانی در نزهة النظر، ص 161. آن را نقل کرده و در ذیل آن نوشته شده است که یک صد صحابی و از جمله عشره مبشره‌ این حدیث را از پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- روایت کرده‌اند، به صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 1، ص 202، و به صحیح مسلم 8/229 به نقل علوم الحدیث، ص 8 مراجعه شود)
یعنی: کسی که به طور عمد و با حالت آگاهی دروغ بر من ببندد پس نشیمنی را برای خود در آتش دوزخ آماده کند (جعل‌کننده‌ی حدیث قطعاً به دوزخ می‌رود).

کتابت حدیث در زمان پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-
پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- در سال‌های اوایل وحی به علت احتیاط و جلوگیری از آمیختن قرآن و حدیث، و پیدا شدن کتابی در برابر «کتاب الله» ـ به طور کلی نوشتن احادیث را ـ چه به طور صحیفه و جزوه‌ی شخصی و چه به صورت کتاب و برای عموم ـ ممنوع اعلام کرد، اکنون به بیان نمونه‌هایی از این روایات و تعیین دوره‌های آن و کند و کاو در علل و اسباب ورود آنها می‌پردازیم.
از حضرت «ابو سعید خدری» (رض) روایت است، که و رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود:
«لَا تَکْتُبُوا عَنِّی وَمَنْ کَتَبَ عَنِّی غَیْرَ الْقُرْآنِ فَلْیَمْحُهُ وَحَدِّثُوا عَنِّی وَلَا حَرَجَ ...» (مجمع الزوائد، ج: 1، ص: 156)
از من چیزی دیگر جز قرآن ننویسید! و هر که از من چیزی غیر از «قرآن» نوشته است، محوش سازد! از من شفاهی روایت کنید و در این هیچ اشکالی نیست...»
ودر جایی دیگربا این عبارت روایت شده است که رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمودند:
«لاتکتبوا عنّی و من کتب عنّی غیر القرآن فلیمحه، و حدّثوا عنّی و لاحرج» (صحیح مسلم، 8/229 و علوم الحدیث ابن الصلاح شهرزوری، ص 170 و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 29 تا 32 به نقل علوم القرآن، صبحی صالح، ص 8)
یعنی: از زبان من چیزی ننویسید، و هر کس غیر از قرآن چیز دیگری را از زبان من نوشته آن را پاک کند و از زبان من حدیث را روایت کنید که هیچ مانعی ندارد.
و ابوسعید خدری صحابی نیز می‌گوید: «استأذنت النّبیّ ان اکتب احدیث فابی یأذن لی» (تدوین السنه الشریفه، ص 297، به نقل از تقیید العلم، خطیب بغدادی، به نقل از تاریخ حدیث، ص 52)
یعنی: از پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- اجازه خواستم که حدیث را بنویسم و پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- این اجازه را به من نداد.
2- حضرت «ابو سعید خدری» (رض) تعریف می‌کند:
«کنا قعوداً نکتب ما نسمع من النبی -صلی الله علیه وسلم-. فخرج علینا فقال: ما هذا تکتبون؟ فقلنا: ما نسمع منک. فقال: أکتاب مع کتاب الله؟ امحضوا کتاب الله و اخلصوه! قال فجعلنا ما کتبناه فی صعید واحد ثم احرقناه بالنار... ». (هیثمی، مجمع الزوائد، ج: 1، ص: 156)
ترجمه: «روزی نشسته بودیم و آنچه را که از پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- شنیده بودیم، می‌نوشتیم. در این هنگام رسول خدا -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- بر ما وارد شد و پرسید: این چیست که می‌نویسید؟ گفتیم: سخنانیست که از شما می‌شنویم. فرمود: آیا با وجود کتاب خدا، نوشته‌ای دیگر می‌نویسد؟! کتاب خداوند را با چیزی دیگر مخلوط نکنید و آن را از اضافات پاک سازید!
(راوی می‌گوید:) به دنبال این نهی، نوشته‌هایمان را یکجا جمع نمودیم و همه را آتش زدیم ».
و همچنین ابوهریره‌ی صحابی (رض) می‌گوید:
«خرج الینا رسول‌ الله-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- و نحن نکتب الاحادیث فقال ما هذا الّذی تکتبون؟ قلنا احادیث سمعناها منک. قال أکتاباً غیر کتاب الله تریدون؟ ما اضلّ الامم من قبلکم الاّ ما اکتتبوا من الکتب مع کتاب الله». (تدوین السنة الشریفة، ص 297، به نقل از تقیید العلم، خطیب بغدادی، به نقل از تاریخ حدیث، ص 52)
یعنی: پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود این چیست که می‌نویسید؟ عرض کردیم حدیث‌هایی هستند که از تو شنیده‌ایم. فرمود: مگر کتابی غیر از کتاب خدا را می‌خواهید؟ هیچ چیزی ملت‌های قبل از شما را گمراه نکرد جز اینکه، کتاب‌هایی را با کتاب خدا نوشته‌اند.
از این حدیث ـ که راوی آن ابوهریره (رض) است ـ به خوبی استنباط می‌گردد، که کتاب‌ احادیث در آن زمان تنها به صورت کتاب و برای استفاده‌ی عموم ممنوع گشته است، زیرا تنها در این صورت است که کتابی غیر از کتاب خدا در دسترس مردم خواهد بود، اما نوشتن آنها به صورت جزوه و صحیفه برای استفاده‌ی شخصی و کمک به حافظه‌های ضعیف نه تنها پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- آن را ممنوع نکرده بلکه طبق احادیث زیر آن را جایز اعلان فرموده است:
با مطالعه‌ی احوال زمان پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-، درباره‌ی نوشتن احادیث، به دو نوع روایت متضاد بر می‌خوریم: روایات منع از نوشتن حدیث و روایات امر به نوشتن.
این گونه روایات(منع ونهی)، متعلق به دوره‌های اولیه‌ی اسلام می‌باشند؛ مربوط به سالهایی که هنوز مرزبندی مشخص ومنسجمی‌میان مصادر ومنابع تشریح قانونگذاری در اسلام وجود نداشت. این مطلب از این ناحیه مستفاد می‌گردد که، امر نوشتن احادیث تا رحلت آن حضرت-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- ادامه داشته است. بر این اساس نمی‌توان پنداشت که ممکن است عکس قضیه جریان داشته و اجازه‌ی نوشتن حدیث در اوایل بوده و بعد‌ها ممنوع گشته است.
با اولین نگاه، ممکن است برای بعضیها، موضوع سر در گم کننده باشد و شاید همین نکته بوده است که بسیاری از ساده‌اندیشان را در این دام انداخته که اصلاً نمی‌توان برای موجه و جایز بودن کتابت حدیث در زمان رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-، روایتی محکم و بلامنازع یافت.
برای پی بردن به اصل مطلب وجریان واقعیات امور، قبل از هر چیز باید نوعیت و محمل اصلی این دو نوع روایات به ظاهر متفاوت مشخص گردد.
لذا، ابتدا باید دانست که هر کدام از این دو نمونه احادیث، مربوط به دوره‌ای معین و مستقل از عهد رسالت می‌باشد و محال است بتوانیم حدیثی را که حاکی از منع کتابت باشد، در دوره‌ای بیابیم که آن حضرت -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- به نوشتن دستور داده‌اند و این خود استواری و استحکام احادیث مثبت را می‌سازند.
دستور رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- به نوشتن نصایحش برای «ابوشاه‌ی» (رض) و همچنین ارسال فرامینی مکتوب به کارگزاران مسئول در ولایات تحت نفوذ اسلام، که در تاریخ به «کتاب االصدقة» معروف است، از حالات پس از فتح «مکه» هستند؛ حتی هنوز کتاب موصوف به گماشتگان در بلاد نرسیده بود که آن حضرت -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- به سرای باقی شتافت. از جمله، در اینکه ممنوعیت کتابت حدیث قبل از اجازه‌ی آن بوده است، کسی حرفی ندارد. و مجموع احادیثی که دال بر ممنوعیت کتابت حدیث هستند، شمارشان از تعداد انگشتان دستها هم تجاوز نمی‌کند. بعلاوه، دلایل و اسبابی که موجد این ممانعت بوده‌اند، چنان بدیهی و مسلم هستند که راه را در مقابل هر گونه انتقاد و برداشت منفی مسدود می‌نمایند.

علل ممانعت از کتابت حدیث
بازداشتن صحابه (رض) از نوشتن احادیث در ابتدای امر، مانند اقدامات و فرامین رسول اکرم -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- کاملاً بر اساس حکمت و مصلحت بینی استوار بود. مواردی که در این سطور به طور اختصار می‌نویسیم، از مهمترین علل و اسباب منع نوشتن احادیث به شمار می‌رفتند:
الف) خطر آمیختگی
زمان، زمان نزول وحی بود؛ آیات قرآنی به تدریج نازل می‌شد و کاتبان وحی آن را می‌نوشتند. اگر در آن موقع نوشتن حدیث نیز رواج می‌یافت، احتمال می‌رفت، «قرآن» و «حدیث» با همدیگر مختلط گردند و فرق واضحی میان آن دو باقی نماند. «قرآن» اگر چه به نظم خویش معجز است، و لیکن زمانی بود که «قرآن» به تازگی نازل می‌شد، آن هم بر قومی‌که بی سواد بودند؛ بر ایشان وجوه اعجاز، حقایق، معارف، دقایق و اسرار قرآنی هنوز به طور کامل کشف نشده بود و نیز تا آن زمان مسلمانان به طریق احسن با «قرآن» مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف دیگر، «حدیث» اگر چه به لحاظ نظم، معجز نیست، اما محتوا و مفهوم آن، وحی الهی است و کلام از آنِ، شخصیت پاکیست که فصیحترین عرب و مصدر جوامع الکلم بود. با توجه به‌این وضع، خطر اختلاط در میان قسمتهایی از «قرآن» و «حدیث» حس می‌شد. ( شبیر احمد عثمانی، «فضل الباری»، ج: 1، ص: 56)
وبدین جهت آن حضرت -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- در آغاز کار، از نوشتن احادیث منع فرمود: ( انور شاه کشمیری، «انوار الباری»، ج: 1، ص: 18)
ب) مشکل بیسوادی؛
یکی از بزرگترین موانعی که نمی‌گذاشت کتابت حدیث مقام مطلوبش را کسب نماید، امی‌بودن عموم مردم و دوری از خط و نوشتن بود. علماء چنین گفته‌اند: «در دوران نزول قرآن آنان که می‌توانستند با مهارت کامل بنویسند، بسیار کم بودند و اگر در نوشتن (عربی) بیداری کامل به خرج داده نشود، گاه با کوچکترین تغییری، مفهوم مطب به کلی عوض می‌شود. مثلاً «لا» برای نفی است و بر هر جمله‌ای که داخل گردد، آن را منفی می‌کند. حال اگر الف «لا» انداخته شود، فقط «ل» باقی بماند، مضمون جمله منعکس و منقلب می‌گردد. یعنی به جای «نفی»، «اثبات» و در عوض مفهوم منفی، مفهوم مثبت بدست می‌آید، مانند «لایعلمون»: نمی‌دانند. حال اگر الف «لا» حذف گردد، می‌شود: «لَیعلمون» یعنی: «حتما می‌دانند».
به علت وجود همین مشکل بود که آن حضرت، از ترویج عمومی‌کتابت حدیث منع فرمود تا به سبب نقص کتابت، از این قبیل اشتباهات پدید نیاید». (فضل الباری»، ج: 1، ص: 57)
ناگفته نماند که در امر نوشتن «قرآن»، این مشکل دامنگیر و فراگیرنبود؛ زیرا برای این کار از چندین صحابه‌ی ماهر در نوشتن استفاده می‌شد و وظیفه‌ی نوشتن «قرآن» فقط منحصر به همین گروه بود. از جانب دیگر، حافظه‌ی قوی اصحاب (رض) به خوبی از پس حفاظت «حدیث» بر می‌آمد و پیامبر -صلی الله علیه وسلم- آنها را به روایت حدیث آزاد گذاشته بود.
ج) اندیشه‌ی اعتماد نوشته‌ها و ترک حفظ؛
برخی نهی از کتابت را برای کسانی ذکر کرده‌اند که از فراموش شدن احادیث، ایمن بودند. ( سیوطی، تدریب الراوی، ج: 2، ص: 67)
و این شائبه وجود داشت که اگر به نوشتن حدیث روی می‌آوردند، به نوشته‌ها دل خوش کرده، رفته رفته از حفظ احادیث دست برداشته و از فواید بی شمار آن محروم می‌ماندند. پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- با توجه به‌این مورد، صحابه را از نوشتن احادیث بر حذر داشت و اجازه داد فقط شفاهی سخنانش را تکرار نموده و به دیگران برسانند.
د) اندیشه‌ی فاصله گرفتن از اعمال؛
اصلی مسلّم است اینکه، هرگاه سلسله قواعد و دستوراتی در ذهن آدمی‌ذخیره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجی شخص باشند، انعکاس ظاهری بیشتری خواهند داشت از ضوابط و فرامینی که به صورت مکتوب، کنار گذاشته شده‌اند.
مقام رسالت چنین تقاضا می‌کرد که مردم فرموده‌های رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- را در قالب اعمال بریزید و بدین طریق میزان حفظ «سنّت» نیز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روی می‌آوردند، این ارشادات بیشتر به صورت فرامینی صامت و بی تحرک جلوه می‌شدند تا به شکل علم اعمال و تحرک آفرین. و قطعاً معارف و علومی‌که از زندگانی مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسایش زودرس قرار دارند.
این موضوع نیز به نوبه‌ی خود می‌توانست از بزرگترین دلایلی باشد بر این امر که آن حضرت -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- در سالهای نخستین بعثت خویش، موقتاً اجازه‌ی نوشتن احادیث را به تعویق بیندازد و برای اینکه مردم بهتر ارزش اعمال و تعالیم آسمانی را درک نمایند، آنها را به حفظ احادیث وادارد.
علامه «نووی» درباره‌ی منع مزبور، توجیهی دیگر دارد. او می‌گوید: «نوشتن حدیث در هیچ زمانی مطلقاً ممنوع نشده بود. بلکه عده‌ای از اصحاب -رضی الله عنهم- عادت داشتند به همراه نوشتن آیات «قرآن کریم»، تشریحات مربوط را نیز در کنار آیه‌ها یادداشت نمایند. البته که‌این کار بسیار خطرناکی بود؛ زیرا در این صورت اندیشه‌ی آمیختگی و تداخل میان آیات قرآنی و احادیث رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- بسیار قوی بود. به همین دلیل بود که آن حضرت از نوشتن احادیث به شیوه‌ی مذکور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احادیث، جدای از «قرآن» هیچ ممنوعیتی نداشت». ( محمد تقی عثمانی، «درس ترمذی»، ج: 1، ص: 37)
سخن «نووی»، نمونه‌ای از انواع تطبیقاتی است که بعضی علماء در میان احادیث منع و جواز کتابت، قایل شده‌اند.
خلاصه‌ی کلام اینکه، با نظر به علل منع و انواع تطبیقاتی که در این مورد به عمل آمده است، ثابت می‌شود که موضوع «منع کتابت» در صدر اسلام، اصلاً پایه‌های ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقت و دارای دامنه‌ای محدود و منحصر بوده است و در مقابل، «کتابت» پدیده‌ای مانوس و پذیرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن در اوایل، مقدمه و یک نوع زمینه سازی برای ترویج کتابت حدیث بود.
وجود علل و اسباب سابق الذکر در محیطی از جهان کنونی ما نیز، شاید در مراحل اولیه مسئولین امر و کارشناسان را ناچار از منع نوشتن موضوع مطلوب سازد. بنابراین، نهی پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- در آن محیط ابتدایی و به دور از خط و کتابت، بی‌تردید جنبه‌های معقول داشت و به خوبی حکایت از ژرف نگری و وقت شناسی او می‌کند.



احادیث امر به نوشتن حدیث
به محض هموار شدن زمینه و رفع موانع مذکور، رسول خدا -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- دستور نوشتن «علم»*را صادر فرمود. برای تعیین دقیق زمانی که ممنوعیت نوشتن احادیث مرتفع گشت و به جای آن تشویق به نوشتن شروع شد، دلیلی در دست نیست؛ اما واقعیت روشن این است که در بیش از نیمی‌از سالهای زندگی در «مدینه»، کتابت حدیث هر چند به طور پراکنده و محدود، رایج بوده و این وضعیت تا آخرین لحظات زندگی پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- ادامه داشته است.
به تعبیر مصطلح‌تر: احادیث امر به کتابت، ناسخ احادیث منع می‌باشند و از زمان صدور اجازه‌ی نوشتن به بعد، کتابت حدیث سکه رایج در میان مسلمین بوده است.
تعداد روایاتی که نوشتن احادیث را ثابت می‌کنند، به مراتب بیشتر از روایات منع می‌باشند. در اینجا چند نمونه از این نوع احادیث را ذکر می‌کنیم:
1- حضرت «عبدالله بن عمرو بن عاص» (رض) روایت می‌کند، رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود:
«قیّدوا العلم» یعنی: دانش را به بند بکشید عبدالله می‌گوید: پرسیدم ای رسول‌الله-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- به بند کشیدن علم به چه صورتی است؟ فرمود: با نوشتن آن حاصل می‌شود. ( ابن عبدالبر، «جامع بیان العلم»، ج: 1، ص: 73)
2- از «انس» (رض) منقول است، آن حضرت -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود:
«قیدو العلم بالکتاب»! علم را به نوشتن مقید سازید!
3 - همچنین در روایتی آمده است که عبدالله بن عمروعاص از پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- پرسید: «اکتب کلّ ما اسمع» آیا هر چه از تو می‌شنوم اجازه دارم آن را عبدالله گفت: چه در حال رضایت و چه در حال عصبانیت هر چه از تو می‌شنوم اجازه هست آن را بنویسم؟ «قال نعم، فانی لااقول فی ذلک الاّ حقّاً». (جامع بیان العلم، ابن عبدالبر، ج 1، ص 71، مسند امام احمد، ج 2، ص 207، تأویل مختلف الحدیث ابن قتیبه، ص 365 و مستدرک حاکم، ج 1، ص 105 و الماع، قاضی عیاض، ص 26 و المحدث الفاضل، ج 4، ص 2، به نقل علم الحدیث، صبحی صالح، ص 17 و جامع بیان العلم و فضله، ج 1، ص 73 و علوم الحدیث، ص 9 و تاریخ عمومی‌حدیث، ص 49)
پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود: بلی چه در رضایت و چه در عصبانیت هر چه از من شنیدی بنویس زیرا در همه‌این حالات من جز حق چیزی را نمی‌گویم.
4- «رافع بن خدیج» (رض) می‌گوید: به رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- عرض داشتم: یا رسول الله! ما از شما سخنان زیادی می‌شنویم. آیا می‌توانیم آنها را بنویسیم؟ فرمود:
«اکتبوا و لاحرج» (تدریب الراوی، ج:2، ص: 286) یعنی: بنویسید، حرجی نیست.
5- یک نفر انصاری نزد رسول اکرم -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- آمد و گفت: یا رسول الله! من از شما حدیث می‌شنوم و از آن بسیار خوشم می‌آید، اما فراموشش می‌کنم. آن حضرت -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود:
*(قبلاً نیز متذکر شدیم که در زمان پیامبر و صحابه و همچنین چندین قرن پس از آن، لفظ «علم» به حدیث اطلاق می‌شد).
«استعن بیمینک» (تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 67 و سنن ترمذی، ج 2، ص 111، و معالم السنن، خطابی، ج 4، ص 184 به نقل از علوم الحدیث، صبحی، ص 10)
یعنی: از دست راستت کمک بگیر (احادیث را بنویس و چند مرتبه آنها را بخوان تا در حافظه‌ات ضبط شود).
(راوی می‌گوید رسول خدا -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- در این هنگام با دست مبارکش اشاره به نوشتن فرمود.)
6- همچنین ترمذی محدث در سنن خود از ابوهریره نقل کرده که در زمان فتح «مکه» رسول خدا -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- سخنانی پیرامون حقوق متقابل انسانها و سایر موارد مهم ایراد فرمودند. و در پایان آن، یکی از اصحاب به نام «ابوشاه یمنی» (رض) از آن حضرت درخواست نمود اگر ممکن است دستور بفرمایید این خطبه را برای من بنویسند. پیامبر-صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود: «اکتبوا لابی شاه» (سنن ترمذی، ج 5، ص 38 و تدریب الراوی، جلال‌الدین سیوطی، ج 2، ص 62 و اضواء علی السنه‌ی المحمدیه، ابوریه، ص 48 به نقل از مجله المنار)
6- «عبدالله بن عمرو» (رض) یک مرتبه به محضر رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- شتافت و عرض کرد: «یا رسول الله! می‌خواهم احادیث شما را روایت نمایم. برای همین قصد نموده ام به همراه یادداشت قلبی، از نوشتن هم کمک بگیریم، تا نظر شما چه باشد؟ رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- فرمود: «اگر حدیث من باشد، (ایرادی ندارد) پس به همراه قلب خود از دستت نیز کمک بگیرد».

نتیجه‌ی ارشادات پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-
جنب و جوش برای کتابت احادیث، بازتابی بود که صدور جواز نوشتن احادیث، در میان صحابه (رض)ایجاد کرد؛ فعالیتی که موجب گرد آمدن بسیاری از احادیث در زمان پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- گردید.
دیدیم که صحابه (رض) در اوان کار هم به اهمیت و ضرورت ثبت و ضبط سخنان رسول خدا -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- واقف بودند و چون شرایط نوشتن چیز دیگری غیر از «قرآن» تا آن زمان فراهم نشده بود، آن حضرت آنها را با نظر به مصالحی که ذکر گردید، از نوشتن احادیث بازداشت.
اعلام جواز کتابت از مقام رسالت، سر آغازی برای پیاده کردن یکی دیگر از تدابیر حمایتی و حفاظتی «سنّت» گشت. اصحاب که تا آن موقع از این کار منع شده بودند، با صدور اجازه‌ی آن، مشتاقانه قلم را در راه خدمتی بزرگ به اسلام عزیز و حفظ و نگهداری تعالیم آن، بدست گرفتند و تحت رهنمودهای پیامبر خدا -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم-، به نوشتن آموزشهای روشنایی بخش «سنّت» پرداختند.
نمونه‌های زیادی از کتابت حدیث در عهد رسالت وجود دارد که مجموعاً نشان دهنده‌ی جایگاه ویژه‌ی«کتابت حدیث» در نظر رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- و اصحاب وی می‌باشد. حضرت عبدالله بن عمرو (رض) می‌گوید: «یک روز در محضر نبی اکرم -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- نشسته بودیم و هر چه ارشاد می‌فرمود، می‌نوشتیم.» این صحابی از گروه کسانی بود که همیشه سخنان پیامبر را کتباً یادداشت می‌کردند. از مشورتی که در این باره با پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- نمود، معلوم می‌گردد که کارش به مشوره‌ی خود پیامبر بوده است. خودش می‌گوید: «من هر چه را که از رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- می‌شنیدم، می‌نوشتم تا نزد خود محفوظ نمایم...»
برای دریافت میزان نفوذ کتابت حدیث در زمان پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- و عمل عمومی‌صحابه (رض) در قبال آن، اثر عبدالله بن عمرو بن العاص (رض) مدرک خوبیست و می‌توان گفت، روزنه‌ای است که دورنمای کلی این پدیده از آن پیداست. او می‌گوید:
«اصحاب (که من کوچکترینشان بودم،) نزد پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- حضور داشتند. فرمود: هر که دانسته بر من دروغ بگوید، جایگاهش را از آتش بنا می‌سازد! وقتی از محضرش بیرون آمدند، به آنها گفتم: چطور می‌توانید از رسول الله -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- حدیث بیان نمایید، در حالی که شنیدید آنچه را که فرمود؟ شما را می‌بینم که کاملاً مشغول روایت حدیث می‌شوید! از سوال تعجب انگیز من خندیدند و گفتند: ای برادرزاده‌ی! هر چه را که شنیده‌ایم، نزد ما در کتاب محفوظ است». (مجمع الزوائد)
نکته‌ی مهم دیگری که از این روایت بر می‌آید، این است که نوشتن در دوران رسالت نه تنها رایج، بلکه موثرترین وسیله برای حفظ احادیث پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- به حساب می‌آمد؛ آن گونه که صحابه (رض) از موفقیت خویش در این زمینه، می‌خندند و کلمات تسلی آفرین به «عبدالله بن عمرو» می‌گویند.
از کسانی که در زمان پیامبر -صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- احادیث را می‌نوشتند، می‌توان «علی»، «ابوهریره»، «عبدالله بن عمرو»، «ابی بن کعب»، «انس» و... را نام برد. (رضی الله عنهم اجمعین).

ادامه دارد ....

*دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قران و حدیث دانشگاه تربیت معلم آذربایجان تبریز.